زندگی بندگی است

دست به کار شدم. دوباره قلم برداشتم تا بنویسم؛ تا بعدها بخوانم و امروز برایم تازه شود. وقتی در لحظه لحظه های زمان و در گوشه گوشه های مکان سرک می کشم هر لحظه زیباتر از قبل و هر گوشه درخشان تر از گوشه ای دیگر به چشم می آید.

آری؛

زندگی زیباست؛ زندگی جای من و توست

زندگی حرف قشنگی است، که بر صفحه تاریخ نوشته است هم او

زندگی آینه ای در قلب است

زندگی دورنمای مرد است زندگی بوی گل و بوی نم است.


دست به کار شدم. دوباره قلم برداشتم تا بنویسم؛ تا بعدها بخوانم و امروز برایم تازه شود. وقتی در لحظه لحظه های زمان و در گوشه گوشه های مکان سرک می کشم هر لحظه زیباتر از قبل و هر گوشه درخشان تر از گوشه ای دیگر به چشم می آید.

آری؛

زندگی زیباست؛ زندگی جای من و توست

زندگی حرف قشنگی است، که بر صفحه تاریخ نوشته است هم او

زندگی آینه ای در قلب است

زندگی دورنمای مرد است زندگی بوی گل و بوی نم است.

زندگی آرمیدن در چمن است

وقتی از صبح برایم گفتی،

وقتی از درد مرا آشفتی ،

خوب دانستم؛

زندگی درد غم و شادی و محنت به هم است

زندگی شور نمک، شهد عسل، تلخی دوران غم است.

زندگی لحظه عاشق شدن است

زندگی فرق میان من و توست

***

زندگی سوت قطاری است

که از دشت خدا می گذرد.

وز پی اش دود بلا می خیزد.

زندگی چرخ بلندی است،

که آرام و متین می چرخد.

جنس آن چوب درختی است که از خاطره ها می خیزد.

شاید نه!

شاید از غصه شب های دراز من و توست

شاید از شرشر رود دل ماست.

شاید از قطره اشک پدر مرغابی است.

شاید از سوز صدای نی چوپان غم است.

زندگی رود نبود؛

ولوله بود

زندگی جوی نشد، زمزمه شد.

حرف تاریخ مرا می آزرد.

یاد دوران سیاهی می داد.

یاد ظلم من و تو سوی درخت

سوی آواز پر چلچله ها

یاد سنگی که شکستش پر یک مرغابی

یاد دردی که کشیدم جهت بی خوابی.

یاد فریاد بلندی که سر مادر خویش

سر هر کوچه و بازار کشیدم بر خویش

یاد گلگون کفنی کاو دل من را زد و رفت

آتشی بر چمن و خرمن ما ها زد و رفت

یاد آن زمزمه ای کز دل دریا آمد

گفت برخیز و بیا نوبت ما باز آمد

یاد یاران و دل افروزان بود

زندگی جامه کنده ز تن ایمان بود

زندگی، زندگی و زنده نمایی به تن است

زندگی مرده پرستی من است

زندگی، زندگی است

زندگی بندگی است

زندگی بندگی است

....